درجستجوی خویش

ساخت وبلاگ

امشب می دانم که چقدر خودم نیستم. چقدر هراس دارم از خود خود بودنم. این سکوتهای طولانی جلسات رواندرمانی شاید نشانه ی آن است که نمی خواهم آنچه هستم و فکر می کنم را او ببیند. او، همیشه برای من اویی هست. اویی که من باید در برابر او بهترین باشم. اویی که من در برابر نگاه او زندگی می کنم. اویی که تعیین می کند چگونه رفتار کنم، ... باز دوباره او آمد. می خواستم بدون سانسور بنویسم. بدون حس کردن سنگینی نگاه او. اما نشد. او آمد. این اندیشه آمد که این متن را برای او بنویسم که او بخواند و دوباره تظاهر آغاز شد. چطور میشود از دست این نگاه ها آسوده شد؟ چطور میشود خودم باشم بدون هراس از قضاوت دیگران. بدون هراس از دست دادن دیگران. بدون هراس از دوست نداشته شدن. به اینجا که میرسم بغضم می گیرد. تا از دست این هراس ها راحت نشوم، صمیمیتی در کار نیست. دلم گرفته از اینکه به پانته آ جرات نکردم بگم که خودم دوست دارم محمد و پویا رو ببینم. که خودم به پویا زنگ زدم و گفتم دارم میام تهران. دلم گرفته از اینکه جرات نکردم به پانته آ بگم که من با شاپور راحت نیستم که طولانی بیام اونجا. دلم از این گرفته با این همه تظاهر باز هم پانی از من ناراحت شد. از دست خودم عصبانی هستم.  

درجستجوی خویش...
ما را در سایت درجستجوی خویش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دریا darya بازدید : 196 تاريخ : سه شنبه 21 آبان 1392 ساعت: 2:59

امشب چقدر دلم می  خواهد که روی تراس لم دهم و همانطورکه ماه مرا می پاید، یک متن عاشقانه قشنگ بخوانم  و همانطور که عاشقانه را تکرار می کنم،  انگشتانم فنجان قهوه را در آغوش گیرند و گرمم کنند. چقدر دلم می خواهد همانطور که تلخی قهوه را مزه مزه می کنم، لبهایم جاندار و عمیق سیگار نیمه روشن خوابیده کنار فنجان قهوه را ببوسند. چقدر دلم می خواهد... اما نمی شود، نه این که ماهی نیست و تراسی نیست و قهوه ای نیست و سیگاری. نه، نه، یک متن عاشقانه قشنگ پیدا نمی شود.     

درجستجوی خویش...
ما را در سایت درجستجوی خویش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دریا darya بازدید : 213 تاريخ : جمعه 3 آبان 1392 ساعت: 5:26